زندگی من ثنازندگی من ثنا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

ثنا دلبند مامان و بابا ......

عکس های ماه 27 (نمایشگاه قران و افطاری)

سلام ثنای عزیزم .......خوبی مامان؟ الهی بگردم ببخش مامانی حسابی تنبل شدم و دیر به دیر میام وبت ..... ولی خودت می دونی که سرم شلوغه و فقط یکم تنبل شدم مگه نه؟..... خوب بگذریم .....   هفته پیش یک روز مونده به عید فطر بار سفر بستیم و رفتیم خونه مامان بزرگ (ارومیه) شکر خدا سفر خوبی بود و بهمون خوش گذشت از همه بیشتر به تو خوش گذشت چون با دختر عمت هم بازی شده بودی و اصلا داخل خونه نبودید......همش تو حیاط مشغول توپ بازی .....بعضی وقتا میشد محکم می خوردی زمین و پاهات و یا دستت درد میگرفت اما از ترس اینکه من یا بابایی بهت نگیم بیا تو بلند میشدی و میخندیدی و میگفتی من خوبَم   ..... ما هم روده بُر میش...
30 مرداد 1392

26 ماهگی ثنا جونی

  گــــــــاه می توانــــــــ تمامـــــــــ زندگیــــــ را در اغوشـــــــــ گرفتــــــــ اگــــــــــــــــــ ــــ ــ ـــــــــــــــــر تمامـــــــ زندگیتـــــــــــــ یکـــــــ نفــــــ ــــ ـــــــر باشـــــــــــــد..                 ســـلام شیرین شیرینم       سلام حبه نباتم       سلام قند عسلم                 اینم ماه  ٢٦  ام از زندگیت .......       با سلامتی کامل ......الهی شک...
13 مرداد 1392

شرح بیست و پنج ماهگی و غیبت مامانی

ســـــــــــــــــلام نازگلم اول بابت غیبت این چند روزم معذرت میخوام ازت دخترکم آخه نتم خراب شده بود و بابایی هم سرش حسابی شلوغ بود و این شد که همین طور مونده بود و وقت نمیشد که درستش کنیم ...... ولی بلاخره با امروز و فردا کردن..... بابا محمد فقط به عشق ثنا جون یه جمعشو گذاشت پای کامپیوتر و درستش کرد تا مامانی بتونه بیاد وب خوشگل خانوم .......دست گلش درد نکنه........ عزیز دلم توی ماه بیست و پنجم زندگیت بازم خیلی فرق داشتی ........خیلی چیزا یاد گرفتی ....... ما خیلی خوشحالیم که دختر به این باهوشی و زرنگی داریم و همیشه شاکر خدای مهربونم هستیم .... اما دخترم توی این ماه عزیز که من و بابایی روزه هستی...
5 مرداد 1392
1